قوطی کمپوت
برادر رزمنده سلام ...
من یک دانش آموز دبستانی هستم .خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.
بامادرم رفتم ازمغازه بغالی کمپوت بخرم.قیمت آنها خیلی گران بود. حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25تومان بودو ازهمه ارزانتر بودرا نمی توانستم بخرم .
آخرپول ما به اندازه سیرکردن شکم خودمان هم نیست.در راه برگشت کنار خیابان این قوطی کمپوت خالی راپیداکردم وبادقت شستم.
حالا یک خواهش ازشما برادر رزمنده دارم. هر وقت تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال شوم وفکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم.
بچه ها توی سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند,آب خوردنی که همراهش ریختن چندقطره اشک بود...
نظرات شما عزیزان:
از بهترين داستان هايي هستش كه خوندم
خدا خيرتون بده .
اگه ميشه بيشتر بزارين
عالی بود
پاسخ:ممنون حتما سرمیزنم